صدای من، شراره های آتشم
وقتی به عمق قلب خود، مرا بغل نمیکنی
نگاه من، تازیانههایی بر تنم
وقتی به گوش چشم خود، لمسی به من نمیکنی
دستان من، پاهای سست لاغرم، در پی تو از هم گسست
وقتی کنار خود مرا دمی رها نمیدهی
در این مامن قدم بزن
از هر کُنجش چرک سینهام
برگیر و سهل ورق بزن
شاید دمی یادی کنی از سالها پیش از این به انتظارت نشسته ام
مامن بدون سقف...برچسب : نویسنده : dx-731 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 19 اسفند 1401 ساعت: 15:29